You are currently browsing the monthly archive for دسامبر 2010.

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:

به نام خداوند مهربان

چند روز پیش پس از مدت ها توانستیم با پدرام برنامه ای بریزیم تا همدیگر را ببینیم و به بهانه ی این دیدار یک سری هم به دانشگاه بزنیم .

در ایستگاه دانشگاه منتظر اتوبوس ایستاده بودیم و جمعیت فرت و فرت اضافه می شدند که با دیدن آن خیل جمعیت قصد پیاده روی تا دانشکده ی فنی خودمان را کردیم و لاجرم مجبور به عبور از جلوی دانشکده های روانشناسی و الهیات و ادبیات شدیم که آشنایان به دانشگاه می دانند جمعیت حاضر در این دانشکده ها عموماً اناث عزیز و گرامی هستند ؛گرم صحبت بودیم که دیدم یک دختر خانمی از دور دارد می آید که به نظرم آشنا می رسد،شک کردم که خودش باشد اما صبر کردم تا کمی نزدیک تر شود،از آن لحظه که چنین حس کردم تا یکی دو ثانیه ی بعدش شکم بدل به یقین شد و سعی کردم خودم را به کوچه ی علی چپ روانه کنم اما دیدم که طرف چشمانش را در صورتم آنچنان فرو کرده که از آن فاصله ضربات مهلک نگاهش را حس می کنم .

خودش بود، ساحره .

دو سه هفته ی پیش بود مامانم سراغش را می گرفت که دیگر ندیدیش؟چه شد؟از او خبری نداری؟مامانم اصلاً دل خوشی از او نداشت بنابه دلایلی که خوب نیاز به توضیح مفصل دارد .

وقتی آمد نزدیک تر دیدم خیلی ضایع است اگر سلام و علیک نکنم آن قدر که نگاه می کند،سلام و علیک و احوالپرسی کردیم و گفتم به یادت افتاده بودم- هنوز همان حالت آن سال ها را داشت،محتاط، و زیرک – به یاد ندارم چه جوابی داد،اصلاً جواب داد یا نه اش زیاد مهم نبود،هم خوشحال بودم از دیدنش هم ناراحت،بگذریم در عالم احساساتم گونه های مختلفی از این جنس در آن لحظه عبور می کردند .

ساحره را وقتی بخاطر آشنایی اجباریمان بیشتر می شناختم،دچار سرگردانی جالبی در قبال من بود یعنی از طرفی سعی می کرد خودش را در نظر کسی دیگر! دلسوز نشان دهد و  مرا تفسیر منطقی شخص ثالث کند و از طرفی همیشه ندای اینکه ایمان تو حیفی!تو عین داداشمی را سر می داد و اصولاً الگوی مردانه و محبت کنندگی را در قبال خانوم ها ایمان می دانست و به یک دیگریِ دیگری می گفت : کمی از ایمان یاد بگیر،چقدر با محبته!

تز ساحره – البته نمی دانم برای خودش بود یا متأثر بود از دیگران- چنین بود : ما دخترها موقعیت هایمان بین سنین 21 تا 24 سالگیست و به قول خودش در این دوران روی بورس هستیم و بعد از آن چهره های تر و تازه تر می رسد-البته بگویم که ساحره چهره بسیار زیبایی داشت(نه به حرف من بلکه به نظر اساتید فن) و هنوز هم زیباییش برقرار بود -و نباید در این دوران پایبندی بی جایی در قبال کسی داشته باشیم و هر که بهتر آید او انتخاب ماست و همین اعتقادش هم موجب شده بود تا در آن دوران بسیار کوتاهی که او را می شناختم حداقل نام سه پسر را بر زبان بیاورد از کسانی که با آن ها در رابطه ی به قصد دوستی بود یا قصد داشت که رابطه برقرار کند که یک موردش دوست صمیمی آن دوران خودم بود و یک مورد دیگر را با چشم های خودم دیده بودم و البته همان بار هم از فردین بازی من سواستفاده کرده و انقدر الکی گفت دوستش دارم و زنگ بزن بگو تو دوست پسرم نبودی-طرف من را با ساحره دید و فکر کرد با من به او خیانت کرده،دل خوش نمی دانست تنها کسی که احتمالاً ساحره به او بنابه دلایلی نباید فکر کند منم-زنگ زدم و خداراشکر طرف هم نبود .

بگذریم …

چیزی که پس از آن لحظه ی دیدار برایم جالب می نمود احساس شکستی بود که در چهره ی ساحره فریاد می کشید .

گویی تمام محاسباتش اشتباه از آب درآمده ،از آن همه سعی و تلاش بیهوده و بی پایه برای جلب پسران پولدار و به قول خودشان دارای موقعیت های اجتماعی چیزی برایشان نمانده بود چیزی که حتی با طرز فکر دهاتی و کودکانه ی آن دوران من-که خوب احتمالاً هنوز هم بخاطر چنین عقاید تقریباً متفاوتی نسبت به دیگران چنین نسبتم می دهند-قابل فهم بود که آن راه اشتباه است اگر چه خود من هم در آن دوران اشتباه فکری از نوع دیگری داشتم اما خوب زندگی که فقط دو راه ندارد،من اشتباه می کردم خیلی خیلی زیاد و آن ها اشتباه می کردند خیلی خیلی بیشتر از من و راه درست فرای راه هایی بود که ما تصور می کردیم .

چنین نتیجه و سرخوردگی ای برای کسی که تمام تکیه اش به زیبایی و دلفریبی اش است دور از ذهن نخواهد بود؛یک ضرب المثل برای نابودی این نوع تفکر به قوت صادق است : همیشه دست بالای دست بسیار است .چنین فکری غره گی ندارد و اعتبارش به همان دوران چند ساله است که وقتی بگذرد آدم مغرور و پر باد را آن چنان می شکند که هیچ گاه تصورش را هم نکرده و پس از آن به حذیذی(حضیض) بسیار بدتر از آنچه که رفتار می کرده می افتد .

این سرنوشت محتوم تمامی کسانیست که برای منافع شخصی خود اخلاق و دیگران را قربانی می کنند،روزی روزگاری بر اسب مراد به خیال خودشان سوارند اما دلگیری ها و خیانت ها در همان لحظه اثر خودش را در زندگی آدمی نشان نمی دهد که امروز اگر به چند نفر بد کردی منتظر باشی تا فردا خدا عقوبتت کند و اگر نکرد بگویی خوب دیگر گذشت؛خدا به موقع پاسخ می دهد که آدمی به همان اندازه درد را درک کند .

از شکست این آدم ها خوشحال نمی شوم اما از این که می بینم دنیا بی حساب و کتاب نیست و تنها کسی که به عدالتش ذره ای نمی شود شک کرد،خداست،بسیار خرسندم.

پ.ن : ساحره نامی غیرواقعی است و البته بسیار نزدیک به نام واقعی .

7 دی ماه1389

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:

به نام خداوند مهربان
چند روز پیش مشغول خواندن کتابی با عنوان «بررسی واژه های قرآنی از دیدگاه آیت الله طالقانی و دکتر علی شریعتی»که به بررسی خصوصیات و احوالات منافقین با استفاده از آیات قرآنی-بیشتر با استعانت به آیات پایانی سوره ی بقره-پرداخته،بودم که به نکته ی مکتوبی! در دیدگاه این عزیزان رسیدم و خالی از لطف ندیدم که وبلاگم را در روز عاشورا به این سخنان مزین کنم .
او(پیامبر) می دانست که عاشورا،قتل عام و اسارت خاندانش،نه در قادسیه خواهد بود و نه در پرموک،نه به شمشیر خسرو و نه سزار،نه به فتوای موبدان مجوس و نه کشیشان نصاری و نه احبار یهود و نه برهمنان سومنات،بلکه به فتوای مفتی اسلام و به فرمان امیرالمؤمنین،خلیفه ی اسلام،عبیدالله .
و در صفحه ی بعد آن بیان می دارد که :
خاندان محمد با شمشیرهایی به شهادت رسیده اند که بر روی آن آیات جهاد در راه خدا و شعار توحید نقش بوده است و در حکومت کسانی که بانیان مساجد و مجاهدان راه دین و فاتحان اسلام و جامعان و مروجان و حامیان رسمی قرآن در جهان بوده اند .
چند روز پیش نیز دوستی برایم نقل می کرد(منابع موثقی داشت) : شمر پس از بریدن سر امام حسین در روز عاشورا بسیار مبتهج و خوشحال بود که خوارج از دین را کشته است و به نماز جماعت در مساجد نیز می ایستاد و چنین نبود که حرکت خود را حرکتی غیراسلامی بداند .
این سرنوشت اسلامیست که آمیخته با قدرت و حکومت می شود،حاکمی که اسلام را فدای قدرت طلبی و تمامیت خواهی خودش می کند به اسم اسلام حتی بزرگترین مردان چون حسین را بی پروا می کشد و این ها منافقین واقعی هستند که در ظاهر و باطن تفاوتی چون آسمان و زمین دارند .
25 آذرماه 1389(عاشورا)

می توانید درخواست گذرواژه و همچنین نظرات خصوصي خود را در این صفحه بیان كنيد .

دسته بندی موضوعی