You are currently browsing the tag archive for the ‘صداقت’ tag.

به نام خداوند مهربان

یک بار در آن زمان ها که با مسنجر یاهو ساین این می شدم،یک پیام که به ظاهرش می خورد سند تو آل باشد نظرم را به سوی خودش جلب کرد با این مضمون : دخترها زمانی که بفهمند کسی دوستشان دارد با وی سردی می کنند و آن گاه که طرف از سردی معشوقش خسته شده و تن به جدایی می دهد،می گویند او هم مثل همه ی پسرها بود و مرا دوست نداشت .

چند روز پیش دوست خوبم،خانوم آرام،برایم نوشت : زن ها،مردی که دوستشان دارد را می آزارند .

دکتر پویان،دوست چند روزه ی پادگان که معاف شد و رفت هم می گفت : اصلاً برای خودشان-خانوم ها و دخترها-خوب است،شوهرخواهر من زیادی خواهرم رو تحویل می گیره و خواهرم هر کاری هم براش می شه نمی بینه و از طرفی دیگه یکی از دوستانم که با همسرش کاری نداره،همسرش همیشه به دنبال جلب محبت اونه .

نتیجه : گویا تلاش بیهوده ایست که عاشقِ معشوق پرستی باشیم و طرد نشویم .

آنچه که حول این موضوع به عقل ناقص من می رسد :

اصلاً بهتره با این وضع و کشیده شدن پای بی صداقتی به عشق،رابطه ای نداشته باشیم که بخواهیم دائماً به این فکر کنیم که با راهی غیر از راه دل و محبت،جلب محبت کنیم!کلک و بی صداقتی با عشق سازگاری نداره .

لازم می بینم که در اینجا به چند نکته در مورد تعدادی از خصوصیات و البته خواسته های خودم از معشوق مطلوبم بنویسم که بی ارتباط با موضوع بالا نیست :

معشوق من باید جنبه ی لوس شدن به وسیله ی انواع و اقسام آنچه از ذهن و دلم در جهت محبت کردن به او بر می آید را داشته باشد چون کلاً این مدلیم!معشوق لوس کن هستم! از نظر من بدخلقی با هر فردی لکه ی تاریکی بر دل آدمی می نشاند و خوش خلقی با دیگران اولین فایده اش روشنی برای دل خود انسان است و سپس شادی دل دیگران که خودش از بهترین الطاف الهیست که موقعیتی چنین را در اختیار انسان بگذارد تا دل دیگران را شاد کند .پس معشوق من اگر نتواند محبت پذیر بوده و روحیه ی معشوق بودن را نداشته باشد با خلق و خوی من به مشکل برخواهد خورد .من از تاریک شدن و بدخلقی کردن متنفرم او نباید توقع داشته باشد که چنان او را به خودم جذب کنم که شاید همه ی دختران این کره ی خاکی چنان جذب می شوند . آخرین نکته در این مورد آنست که تنهایی را به معشوق آزاری!(هرچند جز خلق و خوی ذاتی اش شده باشد که خوشحالش کند)ترجیح می دهم .

معشوق من باید یک دل و روراست و معتمد و باوفا باشد چرا که جز این با او نخواهم بود .اگر شک و دودلی به او داشته باشم،آرام و قرارم از دست می رود،وارد رابطه ای نمی شوم که معشوقم با دودلی و بی صداقتی با من برخورد کند که به او بددل شوم،باید بداند که اولین رکن استواری عشق برای من،صداقت و اعتماد است و اگر این نوع عاشقی را بد می بیند با من عاشقی نکند .

معشوق من باید اعتماد به نفس داشته باشد!تا به او دلگرم باشم،بتوانم ازو کمک بگیرم . خودم را همیشه محتاج مشورت با او ببینم،از اینکه زندگی و فکر و دلم را به او بسپارم دلهره ای نداشته باشم،بدانم که او بهترین تصمیم ها که به نفعمان است را می گیرد .

شاید اصطلاح خوبی مخصوصاً در وادی عشق نباشد اما فرد مقابل من باید بداند که از دادن افسار زندگی به دست فرد با اعتماد و با صداقت و با اعتماد به نفسی چون او نه ذلتی بر خودم می بینم،نه ترسی دارم بلکه وقتی او را واجد شرایطی چنین ببینم و بدانم می توانیم در کنار یکدیگر باشیم!و سپس وارد رابطه ی عاطفی با او بشوم!به چنین فرمانبرداری از او افتخار هم خواهم کرد و این چنین بودن را نه زن ذلیلی می دانم و نه بی عرضگی که شاید دیگران چنینش تعبیر کنند،در کیش من این نحوه ی برخورد یعنی اعتماد به معشوق .این نوع برخورد را در منافات با مردانگی هم نمی بینم اگر کسی مرد بودن را به بداخلاقی و برخوردهای خشن و … نداند .

پ.ن : این نوشته را با قسم به شرافتم،عاری از ریا و دروغ و تزویر بدانید .

14 فروردین 1390

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد کنید:

می توانید درخواست گذرواژه و همچنین نظرات خصوصي خود را در این صفحه بیان كنيد .

دسته بندی موضوعی