You are currently browsing the tag archive for the ‘ایمان’ tag.

به نام خداوند مهربان

متأسفانه به وسیله ی یکی از دوستان متوجه شدم که ترانه و دل نوشته ی «گمشده » که چندی پیش بر روی وبلاگم قراردادم و پیش از آن نیز هم بر روی 360 مرحوم قرار گرفته بود توسط برخی وبلاگ نویسان بدون اشاره به نام نویسنده ی اثر که شخص بنده باشم مورد استفاده قرار گرفته .

کاری به محیط بی در و پیکر اینترنت ندارم اما بد نیست که گاهی آدم ها خارج از اخلاق برخورد نکنند . تقاضای رعایت اصول حرفه ای و البته پیش پا افتاده ای چون ذکر منبع هم که ظاهراً در ایران معنایی ندارد .

پ.ن.1: خداروشکر که در مورد آن اثر فایل صوتی و دست نوشته ی شخصی بنده و چندین و چندین شاهد وجود دارد و خدا رو شکر هم تارهای صوتیمان این صدای عتیقه را به بیرون می پراکند که خواننده ی آن اثر برای اولین بار کسی بوده با چنین صدایی که یا خودم باید باشم یا برادرم دیگر؛والا باید برای دیگران هم توضیح می دادیم که به پیر و پیغمبر آن اثر کار خود من است .
پ.ن.2 : از دوستان تقاضا دارم در جهت شفافیت موضوع،اطلاع رسانی های لازم را به عمل آورند .
بعداً نوشت : البته این عدم ذکر منبع در بسیاری از وبلاگ های دیگر هم مشاهده شده که ماشالله آن قدر زیادند به همان یک نمونه اکتفا کردم .
بعداً نوشت.2 : به نظرم بهتراست این داستان رو همین جا خاتمه بدهیم،چرا؟برای اینکه یک واقعیت وجود دارد،اون نوشته ها که در گروه ترانه ها منتشر می شد بدون ذکر منبع در بسیاری وبلاگ ها آورده شده است و علاوه بر وجود تمامی مدارک و شواهد که مشخص کننده ی صاحب اثر است یک داور بزرگتر برای اثبات حقانیت آن ها وجود دارد و آن هم خداست .آن هایی که سهواً چنین کردند که خوب اشتباهی بوده که شده اما آن هایی که عمداً چنین کردند به وجدانشان رجوع کنند،بالاخره هر کسی خودش بهتر می داند که آن نوشته ها برای خودش بوده یا خیر!
بعداً نوشت.3 : اون نوشته ها با خاطرات تلخ و شیرین به  من پیوند خورده و ارزشش هم به همان هاست و به عنوان بخشی از زندگی خودم دوست دارم که اگر جایی نقل می شوند منشأشان ذکر شود .
بعداً نوشت.4 : این اتفاق پیش از این نیز رخ داده بود و برخی نوشته های پر از خاطره ی من توسط چند تن از دوستان به صورت اس ام اس به این طرف و آن طرف رفته بود .اینکه این نوشته ها در هر جایی منشأ اثر خوبی باشند باعث خوشحالی شخص بندست اما تقاضا دارم با این قبیل موارد حرفه ای و اخلاقی تر برخورد کنیم .
از همگی متشکرم

11 بهمن 1389

به نام خداوند مهربان

در یکی از سخنرانی های دکتر سروش-اگر اشتباه نکنم از سلسله مباحث «دین و چالش های عصر جدید» – تفاوت میان ایمان و اعتقاد و باور مورد بحث قرار می گیرد،کلماتی که شاید در وهله ی اول مواجه با آن ها تفاوت زیادی را میانشان درک نکنیم اما وقتی کسی آن چنان به توضیحش می پردازد و اندکی در احوالات خود جست و جو می کنیم تفاوت میانشان را با ذهن و دل خود لمس می کنیم .

خلاصه بگویم : اعتقاد و باور ناشی از وجود چیزی یا کسیست به عنوان مثال ما باور داریم که خدا وجود دارد و هم چنین ادای کلماتی با عنوان دعا و همین پذیرفتن وجود چیزی به طور کامل-یعنی شکی نداریم که وجود نداشته باشد-اما ایمان یعنی با دل و قلب و اراده ی خود آن ها را درک کنیم به کلام روشن تر و با بیان خود ایشان ایمان یعنی باور بعلاوه ی اراده . برداشت من(تحت تأثیر آن سخنان) : یعنی خودت با اراده ات به سوی خدا بروی و در جهتش گام برداری یعنی ایمان داری که علاوه بر باور وجود موجودی به اسم خدا،کارهایی باید در جهتش انجام دهی نه فقط از روی تکلیف بلکه از روی خواست و اراده ی قلبی و همچنین در مبحث دعا ایمان داشته باشی که خدا خیرش را بر سر راهت قرار می دهد و این چنین خودت را در دامانش ایمن سازی که ایمان هم در لغت به معنای پناه آوردن به چیزی،در دامان کسی یا چیزی ایمن شدن است .

غرض از نوشتن این ها مقدمه ای برای بیان جمله ایست که شب گذشته ناگاه از میان تمامی باورها و اعتقادات چندین وقت گذشته ام-حتی زمانش را هم خوب می دانم اما بخاطر پاره ای از برداشت های اشتباه از بیانشان معذورم- در مرحله ی تبدیل به ایمان از دلم برون آمد و ناخودآگاه در خلوت خودم بر زبانم جاری شد و آن جملات چنین بود : اشتباه می کردم، باز هم چه ساده و کودکانه … .

احساس کردم در تحلیل هایم اشتباه کرده ام و حتی گاهی خودم را به اشتباه زده ام-یعنی خواسته ام اشتباه ببینم-و نمی دانم چرا و چطور شد که شب گذشته در تفکراتم چنین واماندم اما یک چیز را بهتر از همیشه می دانم وقتی دامن ایمنی نمی یابی که به او پناه ببری نه تنها باورت به ایمان تبدیل نمی شود بلکه پایه هایش هم دچار تزلزل می گردند و گاهی چشم هایت را باز می کنی و می بینی دل به سایه ها بسته بودی .

ایمان – 25 آبان 1389

به نام خدای مهربون

از موسی خواسته می شود ،بار دیگر که به میقات می رود،کسی که از خودش اعتبار
و ایمان و شرافت
کمتری دارد را به همراه بیاورد؛موسی در میان مردمان می گردد و کسی
را نمی یابد و زمانی که نگاهش بر فرد خاصی متمرکز می شود،از خود می پرسد من که از
باطن او بی خبرم شاید او از من بهتر باشد و در یافتن فرد درمانده می شود تا سگی گر
را در کوچه ای می بیند و ابتدا تصور می کند که من از یک سگ گر بهتر هستم اما بعد
با خود می گوید از کجا معلوم که این سگ گر از من بهتر نباشد ؟

تنها به میقات می رود و با خدا می گوید : خدایا انسان یا حیوانی! را نیافتم
که از او بهتر باشم .

29 تیر 1389

می توانید درخواست گذرواژه و همچنین نظرات خصوصي خود را در این صفحه بیان كنيد .

دسته بندی موضوعی