You are currently browsing the tag archive for the ‘آگاهی جنسی’ tag.

همیشه از اینکه سیاه نمایی کنم،پرده های حیا را فرو بریزم ترسیده ام که این ها خودشان از بدترین گناهان در حق یک جامعه است که جو بی اعتمادی را دامن بزنی.

سر یکی از همین کلاس های عقیدتی از استاد پرسیدم که اگر سوءظن مان زیاد شد چه کنیم؟گفت که وارد محیط هایی که ظن شمارا بر می انگیزد نشوید،حتی اگر چیزی را دیدید،بگویید،ندیدم تا از این رذیله دور شوید .اما سؤال برای من اینجاست که گیرم من ندیدم،من بگویم نیست،کجای این جامعه بروم که حرف و حدیثی در این باب نباشد ؟

ماشالله ماشالله سابقاً بحث بر این بود که پسرها این کاره اند و این ارزش!فرهنگی جامعه ی ما!را لگدمال می کنند که طی چند سال اخیر به لطف جریانات فمینیستی و شبه آن،خانوم ها هم در این جریانات داعیه دار شدند و گفتند حالا که شماها آره چرا ما نه!و نگفتند که بیاییم کلاً بساطش را یک جوری سرو سامان دهیم؛همه چیز را از ریشه زدند تا کلاً با هم برابر شویم .

پسرها که هیچی،کانتر می اندازند عده ایشان-البته آن هایی که اوضاعشان خیلی خراب است که کم هم نیستند-که یه تعدادی را … و هر کدام میل خاصی دارند یعنی یک عده ای با دختر باکره حال می کنند،یک عده ای با دختر غیر باکره،یک عده ای با زن شوهردار،یک عده ای با مدل های دیگر که ما شنیده ایم اما دیگر واقعاً پرده دری می شود برای بیانشان و این نیم قد ادب به ما اجازه ی بیانش را نمی دهد .دخترها هم که اصولاً قدرت یادگیریشان در این جور چیزها بالاست،دیگر یاد گرفته اند که چه کار کنند که خرج عمل بر گرده یشان نیفتد!و  جوابگوی خانواده های بعضاً تعصبیشان نباشند یا خطر شوهر از کف پریدن،دامنشان را به آتش نکشد و فردا روزی قابل پی گیری نباشد که البته پسرهای متبهر-البته زیاد هم تبهر نمی خواهد-با یک نگاه می فهمند طرف آره یا نه .

بیاد دارم یکی از بچه های به شدت کنجکاو دوران دبیرستان و پیش دانشگاهی ،یک روز به استاد شیمی پیله ی عجیبی کرد که استاد فلان چیز را برایمان توضیح بده که چیست و چگونه است،استاد بنده خدا که رنگ و وارنگ می شد و می دید آن پسرک دست از سرش بر نمی دارد،احتمالاً با خودش گفت که بگذار یک بار برای همیشه جوابش را بدهیم برود .گفت که آره فلان جور است و …اما بچه ها یک چیزی رو من بهتون توصیه می کنم : یک روزی خواستید ازدواج کنید به این مسائل در مورد همسرتون فکر نکنید و قبولش کنید و بذارید کنار .

حالا چیزی که از نظر من مشخص است این است که اگر این مسائل برایمان مهم است اولاً باید چشم و گوشمان را در این رابطه باز کنیم،ما که پسریم اوضاع بین پسران را خبر داریم،در باب این مسائل حکم را بر این بگذارید که طرف این شرط را ندارد مگر خلافش برایتان ثابت شود و دیگرانی هم که دختر هستند را من بعید می دانم دخترها به صراحتی که پسرها با افتخار از آمارهایشان صحبت می کنند در جمع های خودمانیشان گفت و گو کنند اما خوب ما طبق همان آمارهایی که همین پسرها می دهند،ظن را بر این گذاشته ایم که اکثریت دخترها هم مثل پسرها هستند مگر خلافش ثابت شود !

ثانیاً اینکه توکل بر خدا باید داشت،بهرحال اگر تعقل در پیش گرفته شود و آدمی خودش را در چاه نیندازد،خدا هم در جایگاه حق نشسته و نمی گذارد ذره ای ظلم بر کسی برود .

پ.ن : همیشه اعتقاد دارم در جامعه ای که اخلاق وجود ندارد نمی توانی بر دلسوزی و عدالت مردم تکیه کنی که فلان کس فلان کار را نمی کند یا نکرده یا اگر کرده باشد حال و روز مرا ببیند دلش برایم می سوزد و رحم می کند یا می گوید .در چنین جامعه ای باید هفت خط باشی اما هفت خطی نکنی،زرنگ باشی اما گرگ نشوی که گرگ بودن هیچ افتخاری ندارد .پر به پر کلاغ و گرگ نشوی که خوی آن ها در تو اثر کند اما همیشه آن ها را ببینی،بدانی که هستند،مراقبشان باشی .

2 اردی بهشت 1390

به نام خداوند مهربان

زمانی که ما بچه بودیم بزرگترهایمان به ما یاد می دادند که برخی حرف ها را نشنویم چه رسد به این که بر زبانشان بیاوریم .این نحوه ی تربیت در کنار خوبی هایش بدی هایی هم داشت . خوبیش از این باب بود که ناخودآگاه با مفهومی به نام «حیا» یا «شرم» آشنا شدیم که البته بسته به افراط و تفریط در این نحوه ی آموزش،آمیخته ی پنهان کاری و ترس از والدین هم می شد- البته عده ای از ما این موهبت را حفظ کردیم و عده ای دیگر به فنایش دادیم- و بدی اش این بود که اگر در سنین بالا پیش را نگرفیتم،هم سن و سالی هایمان دستمان انداختند و نقصانی در وجودمان باقی ماند .

تا اینجای کار این متن اگر خواننده ای داشته باشد احتمالاً متوجه آنچه جزء همین حرف های ناگفتنیست شده و گر هم نشده که همان بهتر که باز هم نشود هرچند که نگارنده بر این اعتقاد است که در این دوره زمانه همه ی بچه ها برای خودشان استادند و بحث سر فنون و شیوه است که خوب بگذریم … .

راستش را بخواهید داشتم کف بریدگی یکی از وبلاگ نویسان را از پست «انسان و دید حیوانی به رابطه ی جنسی» ام می خواندم که برخی مطالب به منظور بازگویی به ذهنم رسید .

سکانس اول

 اسفند سال هشتاد و هشت،کلاس تنظیم خانواده،استاد که از راه می رسد،شروع به زدن حرف هایی که با شنیدنش سرخ و سفید می شدم،می کند،عینهو ببوها!بعدش می پرسد که بدون خجالت هر کسی که صکث داشته دستش را بالا ببرد،الحق و الانصاف بچه ها صداقت به خرج می دهند و دست ها یکی پس از دیگری از گریبان ها برون می آید،کف بر می شوم .

سکانس دوم

همان کلاس،همان جا اما یک روز دیگر .استاد بعد از یک جلسه غیبت سر کلاس حاضر می شود .به دوستان می گوید که رفته بودم برای سفر کاری به چند تا کشور؛یکی از کشورهای نامبرده تایلند است .بچه ها شروع می کنند به خندیدن .بعد به استاد تیکه می ندازن که رفته بودید تایلند و شیطونی و … .استاد هم در جواب می گوید : بابا اینجا که از تایلند،تایلندتره!

سکانس سوم

چند ماه قبل از کلاس با یکی از بچه های باشگاه هم کلام بودم،یک ماهی پیدایش نشد،بدنش به طور غیر عادی نحیف شده بود . شروع کرد به درد و دل که آره با دوست دخترم بهم زدم و این یه ماهی که نبودم تقریباً هر شب با یکی … .

سکانس چهارم

سر کلاس های عقیدتی آموزشی نشسته بودیم که بچه ها به استاد تیکه می انداختند : استاد نمی شه برای زیارت معابد تایلند به ما مرخصی بدن؟بریم یه دستی بهشون بکشیم بیاییم؟

فعلاً فیلم را تمام کنیم و به بحثمان بازگردیم .

می توانید درخواست گذرواژه و همچنین نظرات خصوصي خود را در این صفحه بیان كنيد .

دسته بندی موضوعی