You are currently browsing the tag archive for the ‘دکتر سروش’ tag.

به نام خداوند مهربان

در یکی از سخنرانی های دکتر سروش-اگر اشتباه نکنم از سلسله مباحث «دین و چالش های عصر جدید» – تفاوت میان ایمان و اعتقاد و باور مورد بحث قرار می گیرد،کلماتی که شاید در وهله ی اول مواجه با آن ها تفاوت زیادی را میانشان درک نکنیم اما وقتی کسی آن چنان به توضیحش می پردازد و اندکی در احوالات خود جست و جو می کنیم تفاوت میانشان را با ذهن و دل خود لمس می کنیم .

خلاصه بگویم : اعتقاد و باور ناشی از وجود چیزی یا کسیست به عنوان مثال ما باور داریم که خدا وجود دارد و هم چنین ادای کلماتی با عنوان دعا و همین پذیرفتن وجود چیزی به طور کامل-یعنی شکی نداریم که وجود نداشته باشد-اما ایمان یعنی با دل و قلب و اراده ی خود آن ها را درک کنیم به کلام روشن تر و با بیان خود ایشان ایمان یعنی باور بعلاوه ی اراده . برداشت من(تحت تأثیر آن سخنان) : یعنی خودت با اراده ات به سوی خدا بروی و در جهتش گام برداری یعنی ایمان داری که علاوه بر باور وجود موجودی به اسم خدا،کارهایی باید در جهتش انجام دهی نه فقط از روی تکلیف بلکه از روی خواست و اراده ی قلبی و همچنین در مبحث دعا ایمان داشته باشی که خدا خیرش را بر سر راهت قرار می دهد و این چنین خودت را در دامانش ایمن سازی که ایمان هم در لغت به معنای پناه آوردن به چیزی،در دامان کسی یا چیزی ایمن شدن است .

غرض از نوشتن این ها مقدمه ای برای بیان جمله ایست که شب گذشته ناگاه از میان تمامی باورها و اعتقادات چندین وقت گذشته ام-حتی زمانش را هم خوب می دانم اما بخاطر پاره ای از برداشت های اشتباه از بیانشان معذورم- در مرحله ی تبدیل به ایمان از دلم برون آمد و ناخودآگاه در خلوت خودم بر زبانم جاری شد و آن جملات چنین بود : اشتباه می کردم، باز هم چه ساده و کودکانه … .

احساس کردم در تحلیل هایم اشتباه کرده ام و حتی گاهی خودم را به اشتباه زده ام-یعنی خواسته ام اشتباه ببینم-و نمی دانم چرا و چطور شد که شب گذشته در تفکراتم چنین واماندم اما یک چیز را بهتر از همیشه می دانم وقتی دامن ایمنی نمی یابی که به او پناه ببری نه تنها باورت به ایمان تبدیل نمی شود بلکه پایه هایش هم دچار تزلزل می گردند و گاهی چشم هایت را باز می کنی و می بینی دل به سایه ها بسته بودی .

ایمان – 25 آبان 1389

به نام خدای مهربون

در روزگاری زندگی می کنیم که در آن اخلاق بیش از هر چیزی مورد نیازِ ما و جامعه ی ماست و در عین حال بیش از هر چیزی مورد غفلت واقع می شود و فارغ از اینکه علت این غفلت چیست-زیرا که نیاز به کنکاش های جامعه شناسی و رفتارشناسی دقیقی دارد-باید کمی در مورد آن تفکر کرد بلکه اگر دست قدرتمندی در جامعه نداریم حداقل بتوانیم خود و اطرافیانمان را به توجه به اخلاق متوجه سازیم .

اخلاق چیست؟

در تعریفی که از سخنان فیلسوف گرانقدر دکتر عبدالکریم سروش استنباط شد! و به دل نشست اخلاق همان گوهریست که تفاوت بین آدمیت و حیوانیت را مشخص می کند –شاید بهتر بگوییم رفتار آدمی و حیوانی-یعنی شما در رفتار حیوانات چیزی به عنوان سوءاستفاده نمی بینید،قدرت تفکر محدود آن ها هم اجازه ی چنین رفتاری را به آن ها نمی دهد و از همین جا می توان نتیجه گرفت که انسانِ قادرِ به تفکر و دسیسه و سوء استفاده که با دستیابی به تکنولوژی ناشی از  همان تفکر،اجازه ی تجاوز به حقوق دیگران و طبیعت را کسب کرده نیازمند اخلاق است،گوهری که باعث شود تا انسان دسیسه نکند،زندگی از دیگران نگیرد با دیگران مهربان باشد و در کل اخلاقی و انسانی برخورد کند .

با توجه به شناخت نسبی این گوهر گرانبها حال دو عنوان که فکر مرا بیش از هر موضوع دیگری متوجه خودش کرد و باعث نوشتن چنین متنی شد را در معرض قضاوت شما قرار می دهم آنچه که دکتر سروش با استعانت از آیه ی قرآنیِ :انَّ الله یأمر بالعدل و الاحسان به آن معتقد است یعنی همانا خداوند انسان را به عدالت و احسان امر می کند .

عدالت و احسان ای که در نگاه ایشان کف و سقف ساختمان عدالتند .

آنچه که در پست پیشین به آن اشاره کردم کنار گذاشتن این احسان و برخورد عادلانه با همه بود زیرا که دیگران آن را با حماقت طرف محسن اشتباه می گیرند-روابط خالی از اخلاق امروزی چنین چیزی را رقم زده-احسانی که در جایگاهی بالاتر از عدالت در حوزه ی تعریف اخلاق ایشان قرار دارد؛و دلیل برتری احسان به عدالت هم این چنین بیان می شود(نقل به مضمون) : که برخورد عادلانه برخوردیست که کسی بر شما نمی تواند ایرادی بگیرد-مثلاً اگر قاتلی را قصاص کنند خوب عدالت است،کسی اگر خیانتی کند بنا بر آن خیانت شایسته ی ضرر و ترک است،کسی که حقی ضایع کرده شایسته ی بازپس گیری حق خورده شده است و …-اما برخورد محسنانه این است که تو بتوانی حقت را بگیری و بر اساس اخلاق و احسان و نیکوییت نگیری .خوب مسلماً با اوضاع احوال جامعه ی ما احسان همان تعریف حماقت را خواهد داشت و برای این جامعه ی دور از اخلاق امروزی عدالت مسلماً بهتر است .

آنچه که مورد سؤال من است این است که چند نفر به این مسئله واقفند که در دنیا و جامعه ی تماماً عقل محورِ بی اخلاقِ امروز(نه اینکه این دو مقابل هم باشد،عقل این حکم را به ظاهر برای همه صادر کرده با توجه به شرایط)باید فاتحه ی اخلاق را خواند؟و عقیده ی شما بر چیست،آیا چیزی به نام احسان در روابط حال حاضر ما وجود دارد یا فقط دو دو تا های عادلانه وجود دارد ؟

ذکر این نکته مهم است که ایشان در روابط اجتماعی با توجه به کلام حضرت علی،عدالت را بالاتر از احسان می دانند،آنجا که پای حقوق دیگران و مردم در میان است .

پ.ن : این پست به شدت متأثر از سخنرانی دکتر سروش است و اگر بسیاری جاها شباهت بین این پست و کلام ایشان می بینید قصد فقط تبیین تأثر موضوع مورد بحث از اندیشه ی ایشان و رعایت وفا به سخنان ایشان و در نتیجه کمک نویسنده ی متن از تعاریف ایشان برای طرح سؤال بوده است .

عدل و احسان – 15 آبان ماه 1389

می توانید درخواست گذرواژه و همچنین نظرات خصوصي خود را در این صفحه بیان كنيد .

دسته بندی موضوعی